مرا در يابکه از درد شکيبايي پريشان حال و دلتنگممرا در يابکه بي تو قصه ي ناخونده اي همچون گل سنگمبه عشق تو من اينجا يک تنه با لشگر افزو مي جنگم
مرا در يابکه براي فردا دلتنگي رفيقي خوب و يکرنگم
دوستم منو تنها گذاشتي الان سارا كلي غم داره