قاصدک، به دوست بگو دیرآمده ای
آشـــنـا بــودی و غـــریب آمـده ای
بگو دیری است از کویش گذشته ام
دیری است از یار و دیار رسـته ام
قاصــدک، آخـر دنیــا را دیــده ام
قاصــدک، من به خـدا رســیده ام
قاصدک، از بود و نبود رها گشته ام
نقـــش ازل بر لــوح ابـــد کشــیده ام